لیچ کینگ در بلیزارد
روح نرزول در قالب کریستالی مرموز به نرثرند فرستاده شد، این قطعه یخی حس آگاهی او را دههزاربار افزایش داد تا زمانی که
توسط قدرت کیل جیدن اسیر بود.اُرک دیگر آن نرزول نبود که نابود شده بود، لیچ کینگ موجودی که با قدرتهایی بسیار ژرف
خلق شده بود.
ویدیو جالب از حضور لیچ کینگ در شرکت بلیزارد !
داستان لیچ کینگ The Lich King
پادشاه لیچ موجودی بود که توسط کیل جیدن فریبنده از روح شمن ارک نرزول خلق شد. ابتدا در اسارت سریر یخی بود، پادشاه لیچ سرانجام با انسانی به نام آرتاس منتیل یکی شد. او مسئول بوجود آمدن مخلوقات غضب است و توسط ارتباطی تلپاتی غضب را از بالای سریر اش قله کوه یخی رهبری میکند. پادشاه لیچ اصلیترین دشمن جهان هنر نبرد در خشم لیچ کینگ است.
تولد شاه لیچ
هنگامیکه نرزول جهان مرده درانور را ترک کرد. فورا توسط کیل جیدن اسیر شد. شیطان مشتاق گرفتن انتقام از ارک بود. کیل جیدن پیمان خونی که سالها پیش گسسته شده بود را انکارکرد و آن را پابرجا دانست. روح نرزول هنگامی که بدنش تکه تکه میشد زنده بود. مورد بخشش کیل جیدن قرار گرفت و با وی توافق کرد تا بار دیگر به شیطان خدمت کند. دقیقاً همانطور که فریبنده نقشه کشیده بود. روح نرزول در قالب کریستالی مرموز به نرثرند فرستاده شد، این قطعه یخی حس آگاهی او را دههزاربار افزایش داد تا زمانی که توسط قدرت کیل جیدن اسیر بود. اُرک دیگر آن نرزول نبود که نابود شده بود، لیچ کینگ موجودی که با قدرتهایی بسیار ژرف خلق شده بود.
پیمان کل توزاد
کل توزاد وفادارترین خادم لیچ کینگ یکی از اعضای سابق بلند پایه فرقه کیرین تور توسط احظار ذهنی لیچ کینگ به نرثرند فراخوانده شد، وی در طول حضور در کیرین تور همواره به مطالعه بر دانش ممنوعه نکرومنسری اصرار میورزید ولی این امر با مخالفت اعضا مواجه میشد. او با فراخوان لیچ کینگ راهی نرثرند شد و با نرزول هم پیمان شد، نرزول به او وعده جاودانگی و قدرت بسیار در قبال وفاداری و اطلاعتش داد. لیچ کینگ به او اجازه داد تا هیات انسانیش را حفظ کند و به میان مردم لرداران رود و آیین اشقیا را تبلیغ کند.
سازماندهی غضب
شاه لیچ به ازروت فرستاده شده بود، در نرثرند فرود آمد. جایی یخی که قطعه یخی او را به شکل یک سریر آورد. جایی که او میبایست سازماندهی نامردگان غضب را شروع میکرد و مراحل ضعیف شدن جهان را برای حضور لژیون سوزان فراهم میکرد. این ارتش جدید نمیخواست قربانی نبرد جاری که به شکست ارک در تسخیر ازروت شده بود باشد. لردان وحشت که توسط تایکوندریوس رهبری میشد برای مراقبت از او فرستاده شدند. در سریر یخی، شاه لیچ با قدرتهای ذهنی اش آزمایش کرد و موجودات زنده بومی را در بندگی خویش نگه اشت. طاعون نامردگان که از سریر یخی میآمد هرکدام از آنها را به خدمتگذاران نامرده خویش تبدیل کرد. بدینسان با استفاده از قدرت ذهنی و نکرومانسی او توانست بیشتر قسمتهای نرثرند را تسخیر کند.
همچنانکه او روانهای بیشتری را میبلعید او به تنهایی در قدرت رشد میکرد چنانچه شخصا کنترل نامردگان را برعهده داشت که به او «خوراک مورد نیاز بیشتری» میداد. این گونه بود که قدرت او شروع به رشد کرد. حقیقتی که لردان وحشت بخوبی از آن اگاه بودند. شاه لیچ وارد جنگی با پادشاهی ازجول-نروب شد. ساکنان باستانی که در برابر طاعون نامردگان او مقاوم بودند. ۱۰ سال نبرد به نام جنگ عنکبوت سرانجام با اولین پیروزی بزرگ لیچ کینگ پایان یافت. (زمانی که نروبینها در مقابل طاعون مقاوم بودند، اجسادشان میتوانست دوباره زنده شود)، لیچ کینگ توسط دشمنانش تحت تاثیر قرار گرفته بود، بهرحال ساختار نروبین را بعنوان عهدی به اربابان سرسخت و کهن عنکبوتها در اختیار خویش گرفت.
مسیر دوزخیان
با قهرمانش آرتاس،نرزول طاعون را در تمام لردران منتشر ساخت. آنچه از شوالیههای سیم پنجهای بازمانده بود عقب نشینی کرد، حتی اوتر مقتدر مغلوب قدرت شوالیه مرگ شد. آرتاس غضب را به شمال برد، به سرزمین الفهای کوئلتالاس،الفهای عالی هیچ شانسی نداشتند، و پایتختشان، سیلورمون، ویران شد – چشمه آفتاب باستانیشان تاب برداشت و برای احیا کردن کلتوزاد بصورت یک لیچ مورد استفاده قرار گرقت. بدینسان، ارباب هردو خشنود شد یار وفادار شاه لیچ بازگشته بود، و احضار کننده آزاد شده بود. پیشرفت نقشه لژیون بعید به نظر میرسید. و تایکوندریوس بدقت احتیاط میکرد.
شاه لیچ آرتاس را روانه کالیمدور کرد. در آنجا آرتاس به طور پنهان به ایلیدان درباره قدرتهای جمجه گولدان سخن گفت. او در برابر چنین قدرتی ناتوان بود، ایلیدان جمجه را برداشت و انرژیهای بیکران آن را مهار کرد، ایلیدان همانطور که لیچ کینگ نقشه کشیده بود، اقدام به کشتن تیکاندریوس کرد و فلوود را آزاد ساخت. بدون تیم پشتیبان کننده تیکاندریوس، آرکیماند بیپروا کوه هیجال را فتح کرد و خود را به اتفاق غیره منتظرهای راهنمایی کرد : نابودی خویش.
میراث دوزخیان
ایستادن پیوسته قدرت و آزادی جهان بار دیگر باعث شد تا ایلیدان به دنبال یافتن جایگاه خود در این بازی بزرگ شود. بهرحال، کیل جیدن با ایلیدان مواجه شد و به او پیشنهادی داد که او نمیتوانست آن را رد کند. کیل جیدن از شکست آرکیماند در کوه هیجال به شدت خشمگین بود. اما او نگرانی بزرگش غیر از انتقام بود. دریافت که مخلوقش شاه لیچ، از کنترلش خارج شده، کیل جیدن به ایلیدان دستور داد تا نرزول را نابود کند و پایانی برای نامردگان غضب یکبار و برای همیشه رقم بزند. در عوض ایلیدان میتوانست قدرتی ناگفته و مکانی حقیقی در میان اربابان باقی مانده لژیون سوزان بدست آورد. ایلیدان موافقت کرد و به سرعت به سمت سریر یخی روان شد، کریستال یخی کلاهخود که در آن روح شاه لیچ اقامت داشت.
جنگ داخلی در سرزمینهای طاعون زده
اکنون که شاه لیچ بهطور علنی با خواست لژیون مقابله کرده بود، او میدانست که کیل جیدن خشمگین و خدمتگذاران شیطانی اش خواستار نابودی اویند، اما، در این وضعیت وخیم، نرزول قدرتهای جادویی خویش را از دست داد. وقتی که او فراستمورن را از سریر منتقل کرد، در کلاهخود یخیاش ترکی ایجاد شد و قدرتش شروع به چکه چکه کردن همانند خون از منفذی باز شد. نیمه راهی از ازروت، ساکن بر باقیمانده نامقدس پادشاهی پدرش، آرتاس در حال از دست دادن قدرتش بود. او قدرتش را مستقیما از سریر یخی و از طریق شمشیرش فراستمورن میگرفت، و قدرتش بروی نامردگان در حال کم شدن بود. بهرحال قدرت او با کم شدن قدرت لیچ کینگ در حال کاهش بود. آرتاس درگیر جنگ داخلی در لردران بود.
استحکاماتی در طبقات زیرین شهر ویران ایجاد کردند، فراموش شدگان عهد کردند تا غضب را نابود کنند و به سمت کلتوزاد و نوکرانش از زمین حرکت کردند. شاه لیچ ضعیف تر از آن بود که جلوی آنها را بگیرد. آرتاس ضعیف شده بود اما مصمم بود تا ارباب خویش را نجات دهد، او به نرثرند رسید اما فقط ناگاهای ایلیدان و الفهای خون منتظر او بودند. او و هم پیمانان نروبیناش (در شکل شیاطین سردابها، که توسط ارباب مرده عنکبوتها آنوبآراک رهبری میشد) بر علیه نیروهای ایلیدان جنگیدند تا به قله یخی کوه یخ رسیده و از سریر یخی دفاع کنند.
پیروزی شاه لیچ
بعد از زمانی کوتاه، اما نبردی سخت، ایلیدان سهوا خود را آزاد رها کرد و آرتاس از این فرصت استفاده کرد و زخمی عمیق بر سینه شکارچی دیو با فراستمورن وارد کرد. ایلیدان به درون برفها سقوط کرد، شدیدا مجروح شد و آرتاس به جلو رفت و درهای قله یخ را باز کرد. آرتاس وارد گودال کوه یخ شد و مارپیچی زنجیر شده از یخ را تا انتهای قله مشاهده کرد. همچنانکه به بالا پلهها به سوی تقدیرش گام بر میداشت، صدای کسانی که فراموششان کرده بود و اشکهایشان در مغزش به یاد آورد. او صدای مورادین ریش برنزی، اوتر، و جینا که او را به بیرون فرا میخواندند را میشنید، هنوز آنها را نادیده میگرفت و بالا میرفت. سرانجام مارپیچ را گذراند و پشت سرش کلاهخودی یخی را دید، که در حصار لباسی زره مانند بود.
مرتب بطوریکه همانند جایگاهی بروی سریر بزرگ بود. اکنون تنها یک صدا با او سخن میگفت، صدا نجوا کردن نرزول : بازگشت شمشیر … حلقه را تکمیل کن … مرا از این قفس آزاد کن! با فریادی قوی و مستحکم، آرتاس فراستمورن قدرتمند را برداشت تا از آن دربرابر زندان یخی شاه لیچ از آن استفاده کند و با فریادی ناگهانی،سریر یخی شکست، و تکههای کریستال روی زمین پراکنده شد. کلاهخود خاردار شاه لیچ که کنار پاهایش افتاد، آرتاس بهجلو خم شد، آن را برداشت و سپس آن شی بسیار قدرتمند را بروی سرش قرار داد. «اکنون» صدای نرزول درون مغز او اکو میشد «ما یکی هستیم» در آن لحظه، روح آرتاس و نرزول به یک روح قدرتمند تبدیل شد، همانطور که همیشه شاه لیچ نقشه کشیده بود.
و بدینسان یکی از قدرتمندترینهای حاضر بروی جهان ازروت متولد شد. بورناک از کارمندان بلیزارد در پاسخ به سوالی که لیچ کینگ کیست؟ این گونه پاسخ داد قبل از اینکه آرتاس زره لیچ کینگ را بهتن کند، این روح اورک شمن اسبق نرزول بو که به زره وصل بود و بطور فیزیکی درون سریر یخی محصور شده بود. اکنون روح آرتاس و لیچ کینگ یکی شده و باهم آنها لیچ کینگ هستند.
اقدامات جاری
شاه لیچ هم اکنون در نرثرند قرار دارد؛ آنجا استحکاماتی بسیارقوی در اطراف سریر یخی ساختهاست. دژ کوهیخی، که خانه هزاران مبارز نامرده است. خادم وفادارش، کلتوزاد غضب در سرزمینهای طاعون فرماندهی میکند، در این حین آنوبآراک بر باقیماندگان آزجولنروب فرماندهی میکند.
سلیوانس و فراموششدگان شورشیاش تنها جنگلهای تیریستیفال قسمتی کوچک از مناطق جنگی را رهبری میکند، و دائما در حال جدال با کلتوزاد برای آزادیشان است. شاه لیچ دارای قدرتهای بیشمار و تنفری بیپایان نسبت به موجودات زندهاست. دورف مکتشف، بران ریش برنزی، اندیشید که این تنها مطلب مهم زمانهاست قبل از اینکه شاه لیچ به فکر نابودی یا حکمفرما شدن بر تمام خردمندان زنده ازروت نه حتی اتحاد و هورد، شاید اژدهایان و خود تیتانها را بگیرد.
شاه لیچ در جهان وارکرفت
صدای لیچ کینگ در اطراف ناکساراماس پس از شکست دادن سافیرون شنیده خواهد شد. از مورد اعتمادترین خادمش، کلتوزاد بخاطر وفاداریش تعریف میکند و سپس اظهار میکند که کلتوزاد آماده مقابله با متجاوزان است. صدای او تلفیقی از صدای آرتاس و نرزول است. پادشاه لیچ آخرین ارباب نسخه توسعه یافته آتی، خشم لیچ کینگ خواهد بود. او احتمالا در استحکامات دژ کوهیخی پیدا خواهد شد.
بر اساس این اطلاعات : بازیکنان با نوکران آرتاس از زمانی که پا به نرثرند بگذارند به زد و خورد خواهند پرداخت. او شخصیتی پایدار است که ترس و وحشت از لیچ کینگ را در حد اعلی به نمایش میگذارد. ترکیب شدن نرزول (شمنای که به نکرومانسر شد) و آرتاس (پالادینای که شوالیه مرگ شد)، لیچ کینگ شاید تمام قدرتهای موجود در بازی را دارا باشد.
بحران هویت
منازعهای در بعضی از محافل وارکرفتی بر سر این موضوع که چه اتفاقی وقتی که آرتاس و نرزول با هم یکی شدند افتاد در گرفتهاست. بعضی بر این اعتقادند که نرزول آرتاس را تسخیر کرده و پرنس سابق دیگر وجود ندارد. دیگران تفسیری ادبی از جمله «اکنون ما یکی شدیم» میکنند و اعتقاد دارند که دو شخصیت وجود ندارند چون حقیقتا یکی شدند.
همیشه هواداران درباره پلاتهای بعدی مربوط به شاه لیچ فکر میکنند، بعضی میگویند آرتاس در مغزش با نرزول در حال جنگ است یا این که آرتاس هنوز مقداری خوبی در وجودش دارد. وقتی از کریس متزن پرسیده شد که : «حقیقت درباره لیچ کینگ چیست؟» او پاسخ داد: «آرتاس و نرزول ترکیبی بینقص از خصوصیات و بدن آرتاس بهمراه خرد، تجربه، قدرت و شرارت نرزول است»